Jadeye yektarafe

 

" تورا خواسته ام میان خشم ونخواستن "!

میان خشم ونخواستن باید ها ونبایدها وهزار و یک اما و اگر دیگر!

به دندان کشیدمت تا بگویم حکایت من با تو سیاست بردار نیست "جان دلم " توضیح پذیر هم !

این اداها را می گذارم برای جوان ها کتاب ها و وبلاگ ها!....

زندگی واقعی که شوخی بردار نیست!...

هم چنان حواسم هم هست که زندگی مثل  کتاب ها نمی شود!

+ نوشته شده در سه شنبه 28 / 10 / 1393برچسب:, ساعت 22:27 توسط sonia |

 

انگاری همه ی این شهر لعنتی را برای جفت ها سخته اند !.....

همه ی این میز و صندلی های گوشه وکنار کافه ها و رستوران هاراهم !.....

نفرین بر این شهر!....

نفرین بر این خاطرات جفتی !....

نفرین به کافه  وکافه چی های این شهر که همه ی میزهای این شهر را دونفره چیده اند!.....

 

 

+ نوشته شده در سه شنبه 28 / 10 / 1393برچسب:, ساعت 21:58 توسط sonia |

رشوه

 

 

سکوت میکنم

بوی نا می دهد این سکوت.....

بغضم را به هیچ تاییدی حواله نمی کنم!

وقتی این واژه ها این قدر از "فاصله " رشوه گرفته اند

که تمام قاصدک هارا به باد مخالف می فروشند!

 

 

 

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 25 / 10 / 1393برچسب:, ساعت 13:42 توسط sonia |

شب

 

بی کسی پشت سرم....

نمیتونم که بمونم.....

باید از تو بگذرم.....

دارم ازنفس می افتم تو هجوم سایه ها....

کاشکی بشکنه دوباره  بغض این گلایه ها.....

اون که می شکنه توچشم های تو تصویر منه.....

گم شدن تو این شب برهنه تقدیر منه......

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 25 / 10 / 1393برچسب:, ساعت 13:31 توسط sonia |

 

 

آرام آرام

صدای قدم های باران

سکوت پایانی زندگی

مرگ خاطره ها

شروعی نو.....

پایانی باز....

پرده ی آخر تآتر

اشک شوق

لبخند غمگین

وکماکان جدایی...

ودرپایان فرود پرده های تآتر برروی سن....

وصدای دست ها درخیال مرگ زندگی... .

+ نوشته شده در جمعه 24 / 10 / 1393برچسب:, ساعت 22:4 توسط sonia |